یا رب دل دوست را پر از غم نکنی با تیر قضا قامت او خم نکنی ای چرخ تو را به حق قرآن سوگند یک مو زتن رفیق ما کم نکنی..
باﻻﺧﺮﻩ ﯾﮑـ ﺭﻭﺯ ﺑـه ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﻣﯿﺮﺳَـﻢ ﺩرﺻﻒ ﺍﻭﻝ ِﻧﻤﺎﺯ ﺟﻠـﻮﺗـَﺮ ﺍﺯ ﭘﯿـﺶ ﻧـَﻤـﺎﺯم... ﻭَ ﻫـَﻤـه ﺑﻪ ﻣـﻦ ﺍﻗﺘــﺪﺍ ﺧـﻮﺍﻫَﻨـﺪﮐـَﺮﺩ... ﻧـَﻤـﺎﺯ ﮐِﻪ ﺗـَﻤﺎﻡ ﺷـَﻮﺩ ﻫـَﻤه به ﺳَـﻤﺖ ﻣـَﻦ ﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ ﺁﻣـﺪ ﭼﻘـﺪﺭ ﻋـَﺰﯾـﺰ ﺧـﻮﺍﻫـَﻤـ ﺷـٌﺪ ﺑـﻌـﺪ ﺍَﺯ ﭼﻨــﺪ ﻗـﺪﻡ ﮐﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨـﺪ ﮐﺴﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧـﺪ: ﺑـﻠﻨـﺪ ﺑــﮕــﻮ ﻻ ﺍِﻟـه ﺍِﻟَﺎ ﺍﻟﻠّﻪ ....
میرسدروزی که بی هم میشویم/یک به یک ازجمع هم کم میشویم/میرسدروزی که درخاطرات/موجب خندیدن وغم میشویم/گاه گاهی یادماکن ای رفیق/میرسدروزی که بی هم میشویم..
رسم ما آوارگان ترک وفای دوست نیست رسم مادریادلان خشکیدن احساس نیست مامحبت رابه نام دوست ارزان میکنیم تاقیامت زنده هستیم و رفاقت میکنیم..
در رفاقت رسم ما جان دادن است / هر قدم را صد قدم پس دادن است هرکه بر ما تب کند جان میدهیم / ناز او را هرچه باشد میخریم..
آرزو هایم هوایی میشوند... ب باد میروند... دود میشوند... فکر کنم معتاد حسرت هایم شده ام
شب...من...تنهایی وسیگاری ک سروته روشن شد!!! آخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم
شیرین بهانه بود! فرهاد تیشه میزد تا نشنود صدای مردمانی که در گوشش میخواندند دوستت ندارد..
به بعضی ها تو زندگی باید گفت: من چشم میذارم، تو فقط گمشو...
بعضیا به ما نمیخورن ما جاخالی دادیم خوردن به شما مبارکه ...!
رای میدهم ب کسی ک قول دهدتمام خیابان های این شهر وخاطره هایش راعوض کند.
اسباب بازیهایش راجمع کردم، ماتم برد...... وقتی دلم رامیان آنهادیدم.....
به سلامتی سیگارم لااقل اینو میدونم که قبل از من کسی نبوسیدتش ....!
مترسک گفت:تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند...اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد...
عاشقی یعنی بخاطر یکی زندگی کنی نه اینکه بخاطرش خودتوبکشی....!
با من رفت و آمد نکن، 'رفتن' فعل قشنگی نیست،بامن فقط 'بیا'رفیق+++
درونم غوغاست...ساده میشکنم بایک تلنگرکوچک.اینگونه نبودم...شدم!
درونم غوغاست...ساده میشکنم بایک تلنگرکوچک.اینگونه نبودم...شدم!
برایش سنگ تمام گذاشتم.... بی ذات!!!! با همان سنگها سنگ سارم کردو رفت...
چه شده؟؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟؟ با دوچشمان پراز اشک صدایش کردی؟؟ گفته بودم ک دلش معدن بی معرفتیست... تو نشستی و دلت خوش ب وفایش کردی؟
از آن جمله هایی هستم ، ک انتهایش سه نقطه است. حال هر طور میخواهی تفسیرم کن..
ازاتاق خاطراتم بوي حلوا بلندشده است, آرام فاتحه اي بخوان... شايد خدا گذشته ام را بيامرزد...
"زوزه"کشیدن من ازسر ادعا نیست@زخمی چنگ بره ای شدم،که فقط بانگاهش سیرمیشدم!!!
همیشه سیاه پوشیده ام ؛ عشق ، مصیبت سنگینی است ! بی ذات جواب نداری؟؟؟!
هی لعنتی میخواهم توصیفت کنم: خیاط نبودی ولی خوب وصله های جور واجور ب من زدی.... آشپز نبودی اما چ آش چربی برایم پختی... کفاش نبودی اما چ ب اندازه کفش رفتنم را دوختی.... بی ذات لاشی صفت..
به هر که می گویم "تو" به خودش میگیرد چه ساده اند اینها... نمی دانند هیچکس برای من "تو" نمی شود...
چندروزی به دنبال هیزمهای تری هستم که فروخته ام، اگرباشدچندبرابرخریدارم....
سلام مرا به غرورت برسون و به او بگو ، بهای قامت بلندش تنهایست ...!!!
خیال بافی بیش نبود آدم بودنت .... خودم را گول میزدم که در حد مني...
تعداد صفحات : 5