راه ميروم مدام برميگردم پشت سرم را نگاه ميكنم!!!
ديوانه نيستم...
فقط خنجر از پشت زیاد خورده ام...
شب هایم میگذرد…
بدون اینکه دلم هواى آغوشت را داشته باشد…
آغوشت ارزانى دیگران…!
من مهمان پاهاى بغل کرده ام هستم و این آرامش را حتى با تو عوض نمیکنم…
آهــــای غریبه!
صدایی بود که سالها بعد شنیدم
چه صدای گرم و آشنایی بود
فریاد میزد ببخش مرا دیر رسیدم تو سهم آغوش من بودی نه آغوش خاک...
مدت هآست تنهآ چیزى که مرآ یآد تو مى اندآزد
طعنه هآى دیگرآن است…
شآید اگر این “دیگرآن” نبودند،
تو
زودتر از اینها
برآى من، مرده بودى!
آرامتر تکانش دهید
مَرگ مَغزی شُده...
بایـــد زودتر دفن شود...
چیزی برای اهـــدا هم نـــدارد...
اِحســــاسم اَســـتــــ...!
تا همیـــن دیروز زنده بود
...
خودم دیـــــدم،
کسی لــــهش کرد و رفتــــــ...
امروز به آنهایی می اندیشم که
روی شانه هایم گریه کردند و نوبت من که شد ، دیگر نبودند ...
تسلیم شده ام..کسی نگوید ضعیف هستم...نه@فقط خنجر از سوی کسی ب پشتم نشست@که خودش مواظبم بود@یاغی
گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام.. خستش کردم،!
خودشم نمیدونه با “من” چیکار کنه!!
جنوب است...جایی ک تنها هامی ان خورشید است ک او هم محبت کردن را بلد نیست....اینجا مردم گرگند اما گرگ صفت نیستند.....اینجا مردم روی پای خود ماندن را خوب بلدند....اینجا مردم با مشکلات کنار نمی ایند انها را کنار میزنند....اینجا کسی نیشو کنایه زدن بلد نیست اما پاسخ ان را ب خوبی بلد است....اینجا مردمی دوست داشتنی دارد اما کسی انها را دوست ندارد....اینجا....اینجا....اینجا....اینجا بهشتیست در جهنم...
پادشاهی دریک شب زمستانی درکاخ به یکی ازنگهبانان برخورد،گفت:سردت نیست؟گفت:عادت دارم شاه گفت:میگم برات لباس گرم بیارن شاه فراموش کرد،صبح جنازه نگهبان راپیداکردندکه روی دیوارقصرنوشته بودمن به سرماعادت داشتم وعده لباس گرمت مراازپای درآورد....
تعداد صفحات : 110
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
نظرتو در مور این وبلاگ چیه؟؟لطفا شرکت کنید!
چند درصد از وبلاگ راضی هستید؟؟
شما به چه صورت وارد اين وبلاگ شديد؟؟ لطفا همه شركت كنن! از طريق.....
آمار سایت
کدهای اختصاصی
تماس با مدير وبلاگ
ايميل مدير وبلاگ:badboy.online01@hotmail.com